آینه بندان

ماه بالای سر تنهایی است...

۲ مطلب با موضوع «اشخاص :: رضا داوری اردکانی» ثبت شده است

پشت هیچستان : تنهایی ، ماشین و چیزهای دیگر

تنهایی...

تبدیل به روزمره مان شده است . ما با تنهایی مان خو گرفته ایم ، تنهایی مان ولی خلوت نیست که احیانا جلوه ای در آن رخ دهد  ؛

تنهایی ما از جنس تفکر و تامل و در خود فرو رفتن و مکاشفه و محاکمه خویش و مناجات و با حق نشستن و ... نیست .

تنهایی ما عادت است ؛ پوچ و است و پوشالی .

تنهایی...

بالذات نه خوب است نه بد ؛ نه شیرین است و نه تلخ ؛ غذا نیست ، ظرف است . فضا است ؛ آنگونه که در جمع بودن و تنها نبودن ظرف است و فضا . می توان آن را پر کرد . اگر بخشی از تنها بودن و تنها شدن ما جبر است و در اختیار ما نیست ولی مظروف آن در اختیارات ماست . ماییم که آن را پر میکنیم ؛ خوب یا بدش پای ماست.*

نیست...

امیدی که در زمانه ی نیست انگاری و پوچی و جدایی از معنویت تنهاییمان پوچ و کرخت و هیچ نباشد . ما در تنهاییمان تخدیر میکنیم . با لایک و پست و نظر و کانال و استیکر و دابسمش ... نشئه میشویم . تا تنهایی مان را باور نکنیم ؛ تا نفهمیم تنهایی مان چقد مفلس و کرخت و کسل کننده است .

ما زمان را با شعله فضای مجازی میسوزانیم تا با دود بی خیالی اش کمی از دردهایمان کم شود . و اینک معتادیم به زمان سوزی و روشن کردن شعله شبکه های اجتماعی.


( نقاشی از : آیدین آغداشلو)

ماشین...

ما را پر توقع کرده ؛ از همه غیر از خودمان . طلبکار راندمان بیشتر ، بیشتر و بیشتر . سنجش و قضاوت روزانه ماشین ها در کارخانه ما را به این کار شرطی کرده است . برای ما که مدرنیته تنها ظاهری است ( پوسته ای بی عمق در کنار پوسته تهی شده از مغز سنت و ما گرفتار این دو صورت بی عمق ) آدم ها با ماشین اشتباه گرفته میشوند . آدم ها عوضی میشوند ، آن هم نه با کس دیگر که با ماشین . مدام به دنبال آدم هایی با راندمان بیشتریم ؛ مدام قضاوت می کنیم و مدام متوقع تر میشویم .

بی توجه به پدیده احساس ؛ بی توجه به نیاز شنیده شدن ، بی توجه به نیاز حس شدن ، بی توجه به نیاز در آغوش کشیدن و گریه کردن ؛ در دیگران و در خودمان . احیانا اگر دیگران را میشنویم ، میخواهیم شنیده شویم و چه کثیف است معامله ی بدیهی ترین نیازهای بشری.

چشم ها...

-یمان همه چیز را ماشین میبیند ؛ پیچ و مهره و روغن و دیزل ؛ و از آنجا که در فرآیند مدرنیزاسیون هم ناقصیم و ابتر و کوتوله حتی در تکنولوژی هم مفهوم نگهداری ، خدمات پس از فروش و چکاب را نفهمیدیم در کنش های اجتماعی و انسانیمان نیز بی توجهیم ؛ هپروتی و گیج ؛ رابطه هایمان ماشینی است ؛ من کارفرما تو ماشین ؛ اگر به تو توجه میکنم ، اگر تو را لایک میکنم و فالوور تو هستم میخواهم که به من توجه کنی ، لایک کنی و فالوور من شوی . تو را دوست دارم برای خودم نه برای تو ؛ برای همین همیشه از رابطه مان طلبکارم. اگر تو نشدی ماشین دیگر ؛ خوش آمدید به عصر جدید!


( فریمی از شاهکار جناب چاپلین ، عصر جدید )

نمیخواهیم ...

صدای هم را بشنویم . تکست ، تایپ ، حروف-دکمه های لمسی و غیر واقعی ، اموجی های تکراری ؛ استیکرها برای تنوع ! از هم بیزاریم ؛ از همِ انسانیمان بیزاریم . آنکه آن طرف نشسته و برای او در تلگرام و واتس آپ و ... مینویسیم ماشین است ؛ ما از او ستایش میکنیم تا ستایش شویم . او را لایک میکنیم ( به او سوخت میدهیم ) تا او ما را لایک کند و تنهاییمان را احیانا پر ( از او کار میکشیم ) ؛ نیازی به عذاب وجدان نیست آن طرف هم همین است . رابطه دو طرفه + قاعده بازی ماشینی .


ما...

وارد پست مدرنیسم شده ایم ؛ یا وضعیت پست مدرن را تجربه میکنیم . نگویید هنوز وارد مدرنیته نشدیم چگونه به پست مدرنیسم رسیدیم ؛ نه !

پست مدرنیسم آنجا ظاهر میشود که مدرنیته به تمامیت برسد ؛ به تمامیت برسد نه تمام شود ؛ نه اینکه کامل شود و به اهداف خود برسد ؛ نه!

یعنی همان مدرنیته ولو ناقص در بستر ناآماده فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی به جایی میرسد که نمیتوان آن را پیش برد و میرسیم به دیوار نا امیدی ؛ یعنی افقی را نبینیم که برای آن بکوشیم و راهی نیابیم برای عبور از این دیوار .

مدرنیته...

نیامد که فقط به ما ماشین بدهد ؛ ماشین ابزاری بود برای رسیدن به افق هایی دیگر ؛ ماشین ، ابزار  است .( جمله ای بدیهی تر از این و فهم ناشده تر از این سراغ دارید؟! ) هر چند ما به همان ماشین هم نرسیدیم . به دیوار خوردیم و اینک باید برگردیم و نگاه کنیم که کجای مسیرمان اشتباه بوده است . کجای مدرنیزاسیون را عوضی رفته ایم ؛ و اصلا چرا پا در این راه گذاشتیم ؟ اینجا یعنی پست مدرنیسم و قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد . قرار است کمی صبر کنیم و نگاه کنیم به آنچه هست:

                     ...نشستیم و به مهتاب و شب روشن نگه کردیم؛

                      و شب شط علیلی بود. ( کتیبه ، اخوان ثالث)



""بخشی از نوشته بالا برگرفته از کتاب اندیشه پست مدرن نوشته دکتر داوری اردکانی است.""


---------------

* پ.ن : شاعران اغلب آیینه زمان خودشان هستند ؛ تنهایی روزمره ما را میتوانید در شعر شاعران نیز ببیند:


اهل گلایه نیستم..!
باشد، برو... باشد
حلالت باد
بردی ببر دنیا و دینم را
اما بگو اینک ؛
از نو کجا پیدا کنم دیگر
تنهایی ام...
تنها رفیق سال های پیش از اینم را.

(رود خوانی ، محمد مهدی سیار )



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین سامانی

به بهانه : یک نامه نه چندان جدید

رضا داوردی اردکانی ،قبل از هر چیز انسان مهمی است ؛ فیلسوفی که فلسفه خشک را از "قفس"ه ی کتابهای ضخیم و خاک خورده ، تا پر تنش ترین مسائل روز کشانده است و با عینک ویژه خودش به مسائل ما نگاه میکند ؛ از مصائب  توسعه نیافتگی تا پدیده روشنفکر مذهبی تا نسبت فلسفه با سیاست و .... همه از مسائلی است که استاد بازنشسته دانشگاه تهران به آنها و در آنها نظر دارد. اما نکته جذابی که درباره ایشان برای شخص بنده وجود دارد ، آشنایی ایشان با شعر به ویژه شعر معاصر است .  از کتاب شاعران در زمانه عسرت که بگذریم ، در گفتگوها و مقدمه های ایشان هم میتوان به انس و الفت ایشان با شعر شاعران معاصرا پی برد. موضوعی که کمتر میتوان نمونه دیگری برای آن در بین دیگر فیلسوفان زمانه ما مشاهده کرد.

اما امروز نامه ای از ایشان یافتم به دکتر شفیعی کدکنی که پارسال به بهانه خواندن کتاب "پیر پرنیان اندیش" که همان کتاب معروف خاطرات سایه است نوشته شده است.نامه شامل نکات مهمی است که خواندنش خالی از لطف نخواهد بود.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین سامانی